حديث كساء
عمل جراحی توسط امام زمان


دانشمند فرزانه، علامه میرجهانى رحمةالله علیه بعد از مدتى اقامت در نجف اشرف به اصرار پدرش به اصفهان بازگشت

و به نشر معارف و فضائل اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم السلام پرداخت و بعداز فوت پدر بزرگوارش به مشهد مقدّس مشرّف گردید و در آنجا ساکن شد

در این بین مدتى به بیماری نقرس و سیاتیک مبتلا شده بود و چندین سال در اصفهان و تهران و خراسان معالجه نمود ولى اصلاً بهبودى حاصل نشد،

تا اینکه خود ایشان مى‏ فرمود بعضى از دوستان آمدند و مرا به شیروان بردند و در بازگشت در قوچان توقف کردیم

روزى به زیارت امام زاده ‏اى که در خارج شهر قوچان و معروف به امام زاده ابراهیم است رفتیم و چون هواى لطیف و منظره جالبى داشت رفقا گفتند ناهار را در اینجا بمانیم خیلى خوبست گفتم عیبى ندارد
آنها مشغول تهیه غذا شدند و من گفتم براى تطهیر به رودخانه مى‏ روم گفتند راه قدرى دور است و براى درد پاى شما، مشکل است گفتم آهسته آهسته مى‏ روم

رفتم تا به رودخانه رسیدم و تجدید وضو نمودم و در کنار رودخانه نشستم و به مناظر طبیعى نگاه مى‏ کردم ناگهان دیدم شخصى که لباس نمدى چوپانى دربَرداشت آمد و سلام کرد و گفت آقاى میرجهانى شما با اینکه اهل دعا و دوا هستى هنوز پاى خود را معالجه نکرده‏ اى؟ گفتم تاکنون که نشده است گفت آیا دوست دارى من درد پایت را علاج کنم؟ گفتم البتّه

آمد و کنار من نشست و از جیب خود چاقوى کوچکى در آورد و سر چاقو را به موضع درد کشید تا به پشت پا آورد و فشارى داد که بسیار متألم شدم آخ گفتم چاقو را برداشت و گفت برخیز خوب شدى خواستم مانند همیشه با کمک عصا برخیزم عصا را از دست من گرفت و به آن طرف رودخانه انداخت دیدم ­پایم ­سالم است­ برخاستم ایستادم و دیگر پایم درد نداشت به او گفتم شما کجا هستید؟ فرمود من­ در­ همین ­قلعه‏ ها هستم و دست خود را به اطراف گردانید

گفتم من کجا خدمت شما برسم؟فرمود تو آدرس­ مرا نخواهى داشت ولى من منزل شما را مى‏ دانم و آدرس مرا گفت و فرمود هر وقت مقتضى باشد، خودم نزد تو خواهم آمد و رفت در همین موقع رفقا رسیدند و گفتند آقا عصا کو؟ گفتم­ آقا را دریابید هر چه تفحص کردند، اثرى از او نیافتند

سه شنبه 1396/10/19 23
(0) نظر
برچسب ها :چاقوی امام زمان
X